زبانحال حضرت زینب در شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام
تا صبح گردِ بـسـترت آرام میپـرم شاید بـمـانی در بَـرِ من سایـۀ سـرم شد قـسـمتم دوباره پـرستـاریَت کنم بابا بگویم و تو بگویی که دخترم… از بس که قطره قطرۀ خونات گرفتهام خون لخته بسته است تمامیِ معجرم
شُکرِ خـدا که خـونِ سَرَت بنـد آمده دیـدی چه کرد چـادر خـاکی مـادرم |